زمان تقریبی مطالعه: 14 دقیقه
 

اشتغال در علم نحو





اشتغال، بر وزن إفتعال از ماده‌ی"شغل" است.

فهرست مندرجات

۱ - اشتغال
       ۱.۱ - معنای لغوی
       ۱.۲ - معنای اصطلاحی
۲ - وجه نام‌گذاری
۳ - جایگاه اشتغال
۴ - ارکان اشتغال
       ۴.۱ - أ. مشغول
              ۴.۱.۱ - نکات
                     ۴.۱.۱.۱ - اول
                     ۴.۱.۱.۲ - دوم
                     ۴.۱.۱.۳ - سوم
                     ۴.۱.۱.۴ - چهارم
       ۴.۲ - ب. مشغول‌عنه
              ۴.۲.۱ - شرایط
       ۴.۳ - ج. مشغول‌به
              ۴.۳.۱ - نکته
۵ - عامل مقدّر (مفسََّر)
       ۵.۱ - نکات
              ۵.۱.۱ - اول
              ۵.۱.۲ - دوم
              ۵.۱.۳ - سوم
۶ - اشتغال در قرآن
       ۶.۱ - آیه ۵ سوره نحل
       ۶.۲ - آیه ۴۹ سوره قمر
۷ - اشتغال در حدیث
۸ - نکته
۹ - پانویس
۱۰ - منبع

۱ - اشتغال




۱.۱ - معنای لغوی


اشتغال، بر وزن إفتعال از ماده‌ی"شغل" است که در لغت به معنای سرگرم شدن بوده و هرگاه با "عن"
[۲] ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۱، ص ۳۵۶، ماده "شغل".     "إشْتَغَلَ" با دو حرف جر "ب" و "عن" متعدی می‌شود که مجرور "ب" مورد سرگرم شدن و مجرور "عن" مورد انصراف و رویگردان شدن است.
[۳] ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۳، ص ۱۹۵    ؛ "شغل" یدّل علی خلاف الفراغ.
متعدی شود، متضمن معنای اعراض (رویگردان شدن) خواهد بود.

۱.۲ - معنای اصطلاحی


نام این باب در اصطلاح نحو "اشتغال العامل عن المعمول" می‌باشد که در تعریف آن گفته‌اند: اشتغال آن است که اسمی مقدم شود و بعد از آن عاملی
[۴] استراباذی، محمد بن حسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص۴۷۱.     مراد از عامل، فعل و شبه فعل همچون اسم فاعل و اسم مفعول است.
[۵] استراباذی، محمد بن حسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص ۴۳۷ ـ ۴۳۹؛ مراد از عامل، فعل و شبه فعل همچون اسم فاعل و اسم مفعول است.
بیاید که در ضمیر
[۶] لزومی ندارد که عامل در خود ضمیر اسم متقدم عمل ‌کند بلکه گاهی در اسمی که مشتمل بر ضمیر اسم متقدم است عمل می‌کند که به‌ آن سببیّ اسم متقدم می‌گویند که در ادامه در مبحث مشغول‌به، به این نکته و شرائط آن اشاره می‌شود.
اسم متقدم عمل کند، به‌گونه‌ای که اگر کلام خالی از آن ضمیر باشد، عامل در خود آن اسم متقدم عمل می‌کند. به‌عنوان مثال در عبارت «زیداً أکرمتُهُ» به ترتیب "زیداً" اسم متقدم و "أکرمتُ" عامل متأخر و "ه" ضمیر اسم متقدم است که اگر این ضمیر نبود "أکرمت" در "زیداً" عمل می‌کرد.
[۸] لذا با وجود ضمیر، "أکرمت" مذکور، عامل در "زیداً"، نیست بلکه عامل آن مقدر است که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.


۲ - وجه نام‌گذاری



با تعریف ذکر شده وجه نام‌گذاری و رابطه معنای لغوی و اصطلاحی روشن می‌شود؛ با این بیان که عامل، با رویگردان شدن از عمل در اسم متقدم،‌ در ضمیر آن عمل کرده و مشغول و سرگرم آن شده است.

۳ - جایگاه اشتغال



آنچه در این باب مورد اهمیت است، اسم متقدم (مشغول‌عنه) و بحث پیرامون اعراب آن است و اینکه عالمان نحو آن را بین دو بخش مرفوعات و منصوبات آورده‌اند به این جهت است که اسم متقدم در بعضی موارد مرفوع و در بعضی موارد منصوب است.
در مقابل عده‌ای
[۱۱] جمعی از نویسندگان، جامع المقدمات، کتاب الهدایة فی النحو، ص۳۴۷.
[۱۲] استراباذی، محمد بن حسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص ۴۳۷.
آن را در منصوبات، مبحث مفعول‌به با عنوان "ما أضمر عامله علی شریطة التفسیر"
[۱۳] فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج ۱، ص ۱۶۱ و ۱۶۲، ماده "شغل".     یعنی معمولی که عاملش بر شرط تفسیر عامل مذکور از آن، حذف شده است. بحث عامل مفسَّر و عامل مفسِّر در ادامه خواهد آمد. "شریطة" در لغت به معنای شرط است.
آورده‌اند.

۴ - ارکان اشتغال



با توجه به تعریف اشتغال معلوم می‌شود که اشتغال از سه رکن "مشغول"، "مشغول‌عنه" و "مشغول‌به" تشکیل شده است که در ادامه شرایط و نکات مربوط به این سه رکن بیان می‌شود.

۴.۱ - أ. مشغول


منظور از مشغول، همان عامل است که از عمل در اسم متقدم رویگردان و منصرف شده و در ضمیر آن عمل کرده است که در مثال «زیداً أکرمتُهُ»، "أکرمتُ" عامل و مشغول است.

۴.۱.۱ - نکات



۴.۱.۱.۱ - اول


لزومی ندارد که عامل مشغول، فعل باشد؛ بلکه می‌تواند اسم نیز واقع شود، همچون اسم فاعل و اسم مفعول؛ مانند:«الامین أنا مُشارکُه» و «الباطل الحقُ منصورٌ علیه»؛ در این دو مثال "مشارک" و "منصور"، هر دو اسم و عامل مشغول هستند.

۴.۱.۱.۲ - دوم


نحوه‌ی عمل عامل در مشغول‌به می‌تواند به نحو متعدی بنفسه باشد؛ مانند: «زیداً ضربتُه» و یا به نحو متعدی به‌واسطه حرف جرّ مانند: «زیداً مررتُ به».

۴.۱.۱.۳ - سوم


عامل باید صلاحیت عمل در ماقبل خود را داشته باشد؛ مانند: فعل متصرف،
[۱۸] صفائی بوشهری، غلام‌علی، بداءة النحو، ص ۸۰؛ فعل متصرف، فعلی است که همیشه به صورت یک صیغه واحد نیست؛ بلکه به صیغه‌های دیگری می‌آید همچون "عَلِمَ" که به صورت "یَعلَمُ" و "إعْلم" نیز می‌آید. در مقابل، فعل غیر متصرف است که فقط به یک صیغه می‌آید؛ مانند:"عسی" و "تعال".
اسم فاعل، اسم مفعول؛ لذا مواردی همچون فعل غیر متصرف،
[۱۹] شرتونی، رشید، مبادئ العربیة قسم النحو، ج ۴، ص۲۶۸.     از فعل غیر متصرف تعبیر به فعل جامد شده است.
اسم تفضیل، اسم فعل، مصدر، صفت مشبهه، حروف و.... که این صلاحیت را ندارند، از باب اشتغال خارج هستند.

۴.۱.۱.۴ - چهارم


در صورتی که عامل، ‌فعل است، اسم متقدم باید متصل به عامل باشد؛ مگر در مواردی که فاصله جایز شمرده شود.
[۲۲] حسن، عباس، النحو الوافی، ج ۲، ص۱۲۴، پ ۱.     موارد جواز فصل همچون: توابع اسم متقدم، مضاف‌الیه، شبه جمله.


۴.۲ - ب. مشغول‌عنه


منظور از مشغول‌عنه همان اسم متقدم است که عامل از عمل در آن رویگردان شده و در غیر آن (مشغول‌به) عمل کرده است.

۴.۲.۱ - شرایط


۱. باید مقدم بر عامل باشد؛ لذا مثال «ضربتُه زیداً» از باب اشتغال خارج است.
۲. قابلیت ضمیر آوردن از او را داشته باشد؛ لذا مواردی همچون حال و تمییز نمی‌توانند مشغول‌عنه باشند.
۳. باید به گونه‌ای باشد که برای اتمام معنای جمله، نیازمند بعد از خود باشد؛ لذا مثال «جاء زیدٌ فأکرمهُ» از باب اشتغال خارج است؛ چون "زیدٌ"‌ با اکتفا به ما قبل خود (جاء)، معنای جمله را کامل می‌کند.
۴. صلاحیت مبتدا واقع شدن را داشته باشد؛ لذا اگر نکره‌ای
[۲۴] اصل در مبتدا این است که معرفه باشد و نکره با وجود شرائطی همچون تخصیص خوردن، می‌تواند مبتدا واقع شود؛ مانند:‌"غلامُ رجلٍ".
باشد که نمی‌تواند مبتدا واقع شود، از باب اشتغال خارج است.

۴.۳ - ج. مشغول‌به


مشغول‌به آن است که عامل، بعد از انصراف از عمل در مشغول‌عنه، در آن عمل کرده است.

۴.۳.۱ - نکته


مشغول‌به می‌تواند ضمیر اسم متقدم باشد؛ مانند: «زیداً أکرمتُهُ» و یا هر آن چیزی که مشتمل بر ضمیر اسم متقدم بوده و با اسم متقدم نوعی علاقه و ارتباط داشته باشد؛ به این نوع از مشغول‌به، سببیّ اسم متقدم می‌گویند.
در دو مثال زیر مشغول‌به، سببی اسم متقدم است:
۱. «زیداً أکرمتُ أباه»؛ در این مثال "أبا" مشغول‌به، معمول و مشتمل بر ضمیر اسم متقدم است و به آن اضافه شده و با اسم متقدم یعنی "زیدا" ارتباط پدر و فرزندی دارد.
۲. «زیداً ذممت رجلاً یبغضه»؛ در این مثال "رجلاً" مشغول‌به و متبوع به تابع "یبغضه" شده است که مشتمل بر ضمیر اسم متقدم است.
[۲۶] شرتونی، رشید، مبادئ العربیة قسم النحو، ج ۴، ص۲۶۸.     از این مشغول‌به که متبوع به تابع است، تعبیر به "اجنبی" نیز شده است.


۵ - عامل مقدّر (مفسََّر)


[۲۷] منظور از مقدر بودن عامل این است که در ظاهر، از کلام حذف شده ولی در نیت مورد توجه است.

در صورت نصب اسم متقدم، عامل آن در تقدیر
[۲۸] انباری، عبدالرحمان، الانصاف فی مسائل الخلاف، ج ۱، ص ۶۹، م ۱۲.     دقت شود مقدر بودن عامل اسم متقدم بنا بر مذهب بصریین است و حال آنکه کوفیون، عامل نصب اسم متقدم را خود فعل مذکور بعد از آن می‌دانند.
است که در مثال «زیداً ضربته»، "زیداً" منصوب بنا بر مفعول‌ به برای فعل مقدر (ضربت) بوده و تقدیر کلام در واقع به این صورت بوده است «ضربت زیداً، ضربتهُ»، که بعد از حذف فعل اول،‌ فعل دوم دلالت بر آن کرده و آن را تفسیر می‌کند. به فعل مذکور در کلام "مفسِّر" یعنی تفسیرکننده و به فعل مقدَّر "مفسَّر" یعنی تفسیر شده می‌گویند.
[۳۰] استراباذی، محمد بن الحسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص ۴۳۷.


۵.۱ - نکات



۵.۱.۱ - اول


حذف عامل مقدر واجب است، به این جهت که عامل مذکور، تفسیر کننده عامل مقدر بوده و در حکم عوض برای آن است؛ لذا اگر عامل مقدر در کلام ظاهر شود، تفسیر کردن و عوض بودن عامل مذکور معنا ندارد.
[۳۱] استراباذی، محمد بن الحسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص ۴۳۷.


۵.۱.۲ - دوم


از مجموع عامل مذکور (مفسِّر) و فاعل آن، جمله مفسِّره تشکیل می‌شود که محلی از اعراب ندارد.
[۳۴] جمعی از علما، جامع المقدمات، كتاب الصمدیه، ج ۲، ص ۵۸۴؛ صاحب کتاب الصمدیة به هفت مورد از جملاتی که محلی از اعراب ندارند اشاره می‌کند که جمله مفسره یکی از اقسام آن است.


۵.۱.۳ - سوم


عامل مقدر (مفسَّر) از جهت مشارکت با عامل مذکور (مفسِّر) سه حالت دارد:

أ. مشارکت در لفظ و معنا؛ مانند:‌ »زیداً ضربتُهُ»؛ در این مثال "ضربتُ" عامل مقدر است که در لفظ و معنا با عامل مذکور مشارکت دارد.
ب. مشارکت فقط در معنا؛ مانند:«زیداً مررتُ به»؛ در این مثال "جاوزتُ" عامل مقدر است که فقط در معنا با "مررت به" مشارکت دارد.
ج. مشارکت نه در لفظ و نه در معنا بلکه در ملازمه؛ به این صورت که عامل مقدر، لازم و عامل مذکور، ملزوم آن است؛ مانند: «زیداً ضربتُ أخاه»؛ در این مثال "أهنت" عامل مقدر است؛ به این بیان که لازمه‌ی عرفی زدن برادر یک شخص، اهانت کردن به اوست؛ لذا "أهنت" لازم عرفی و عامل نصب "زیداً" است.

۶ - اشتغال در قرآن




۶.۱ - آیه ۵ سوره نحل


«و الأنعامَ خَلَقَها»؛ (و چهارپایان را آفرید).
در این آیه شریفه "الأنعامَ" اسم متقدم و منصوب است بنا بر مفعول‌به برای عامل مقدر "خَلَقَ".

۶.۲ - آیه ۴۹ سوره قمر


«اِنّا کلَّ شیءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»؛ (البته ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم).
در این آیه شریفه "کلَّ" اسم متقدم و منصوب است بنا بر مفعول‌به برای عامل مقدر "خَلَقْنا".

۷ - اشتغال در حدیث



«اللهم نفسی نقِّها وذکِّها» ( خداوندا نفس مرا خالص و پاک گردان)؛ در این حدیث شریف "نفسی" اسم متقدم و منصوب است بنا بر مفعول‌به برای عامل مقدر "نقِّ".
[۳۹] این مثال از موارد ترجیح نصب اسم متقدم است؛ لذا می‌توان "نفسی" را مرفوع بنا بر ابتدائیت دانست.


۸ - نکته



در پایان ذکر این نکته قابل توجه است که از مسائل مهم باب اشتغال نحوه‌ی اعراب اسم متقدم است که به صورت یک مقاله‌ی مستقل با عنوان "اعراب اسم متقدم" مورد بررسی می‌گیرد.

۹ - پانویس


 
۱. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج ۱، ص ۱۶۵، ماده "شغل".     شُغِلْتُ به: تَلهَیتُ به.
۲. ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۱، ص ۳۵۶، ماده "شغل".     "إشْتَغَلَ" با دو حرف جر "ب" و "عن" متعدی می‌شود که مجرور "ب" مورد سرگرم شدن و مجرور "عن" مورد انصراف و رویگردان شدن است.
۳. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۳، ص ۱۹۵    ؛ "شغل" یدّل علی خلاف الفراغ.
۴. استراباذی، محمد بن حسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص۴۷۱.     مراد از عامل، فعل و شبه فعل همچون اسم فاعل و اسم مفعول است.
۵. استراباذی، محمد بن حسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص ۴۳۷ ـ ۴۳۹؛ مراد از عامل، فعل و شبه فعل همچون اسم فاعل و اسم مفعول است.
۶. لزومی ندارد که عامل در خود ضمیر اسم متقدم عمل ‌کند بلکه گاهی در اسمی که مشتمل بر ضمیر اسم متقدم است عمل می‌کند که به‌ آن سببیّ اسم متقدم می‌گویند که در ادامه در مبحث مشغول‌به، به این نکته و شرائط آن اشاره می‌شود.
۷. حسن، عباس، النحو الوافی، ج ۲، ص ۱۲۷.    
۸. لذا با وجود ضمیر، "أکرمت" مذکور، عامل در "زیداً"، نیست بلکه عامل آن مقدر است که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
۹. الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی الفیة ابن مالک، ج ۲، ص ۱۱۰.    
۱۰. جمعی از نویسندگان، جامع المقدمات، کتاب الهدایة فی النحو، ص۵۸۲.    
۱۱. جمعی از نویسندگان، جامع المقدمات، کتاب الهدایة فی النحو، ص۳۴۷.
۱۲. استراباذی، محمد بن حسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص ۴۳۷.
۱۳. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج ۱، ص ۱۶۱ و ۱۶۲، ماده "شغل".     یعنی معمولی که عاملش بر شرط تفسیر عامل مذکور از آن، حذف شده است. بحث عامل مفسَّر و عامل مفسِّر در ادامه خواهد آمد. "شریطة" در لغت به معنای شرط است.
۱۴. حسن، عباس، النحو الوافی، ج ۲، ص۱۲۶ و ۱۲۷.    
۱۵. ابن هشام انصاری، جمال الدین بن یوسف، اوضح المسالک، ‌ج ۲، ص۱۳۹.    
۱۶. حسن، عباس، النحو الوافی، ج ۲، ص۱۲۵ و ۱۲۶.    
۱۷. الصبان،محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی الفیة ابن مالک، ج ۲، ص ۱۱۰.    
۱۸. صفائی بوشهری، غلام‌علی، بداءة النحو، ص ۸۰؛ فعل متصرف، فعلی است که همیشه به صورت یک صیغه واحد نیست؛ بلکه به صیغه‌های دیگری می‌آید همچون "عَلِمَ" که به صورت "یَعلَمُ" و "إعْلم" نیز می‌آید. در مقابل، فعل غیر متصرف است که فقط به یک صیغه می‌آید؛ مانند:"عسی" و "تعال".
۱۹. شرتونی، رشید، مبادئ العربیة قسم النحو، ج ۴، ص۲۶۸.     از فعل غیر متصرف تعبیر به فعل جامد شده است.
۲۰. حسن، عباس، النحو الوافی، ج ۲، ص۱۲۸.    
۲۱. الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی الفیة ابن مالک، ج ۲، ص ۱۱۰.    
۲۲. حسن، عباس، النحو الوافی، ج ۲، ص۱۲۴، پ ۱.     موارد جواز فصل همچون: توابع اسم متقدم، مضاف‌الیه، شبه جمله.
۲۳. الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی الفیة ابن مالک، ج ۲، ص ۱۱۰.    
۲۴. اصل در مبتدا این است که معرفه باشد و نکره با وجود شرائطی همچون تخصیص خوردن، می‌تواند مبتدا واقع شود؛ مانند:‌"غلامُ رجلٍ".
۲۵. حسن، عباس، النحو الوافی، ج ۲، ص۱۲۴، پ ۱.    
۲۶. شرتونی، رشید، مبادئ العربیة قسم النحو، ج ۴، ص۲۶۸.     از این مشغول‌به که متبوع به تابع است، تعبیر به "اجنبی" نیز شده است.
۲۷. منظور از مقدر بودن عامل این است که در ظاهر، از کلام حذف شده ولی در نیت مورد توجه است.
۲۸. انباری، عبدالرحمان، الانصاف فی مسائل الخلاف، ج ۱، ص ۶۹، م ۱۲.     دقت شود مقدر بودن عامل اسم متقدم بنا بر مذهب بصریین است و حال آنکه کوفیون، عامل نصب اسم متقدم را خود فعل مذکور بعد از آن می‌دانند.
۲۹. ابن هشام انصاری، جمال الدین بن یوسف، اوضح المسالک، ‌ج ۲، ص۱۳۹.    
۳۰. استراباذی، محمد بن الحسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص ۴۳۷.
۳۱. استراباذی، محمد بن الحسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، ج ۱، ص ۴۳۷.
۳۲. ابن هشام انصاری، جمال الدین بن یوسف، اوضح المسالک، ‌ج ۲، ص۱۳۹.    
۳۳. جمعی از علما، جامع المقدمات، ص۶۰۱.    
۳۴. جمعی از علما، جامع المقدمات، كتاب الصمدیه، ج ۲، ص ۵۸۴؛ صاحب کتاب الصمدیة به هفت مورد از جملاتی که محلی از اعراب ندارند اشاره می‌کند که جمله مفسره یکی از اقسام آن است.
۳۵. الصبان، محمد، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی الفیة ابن مالک، ج ۲، ص ۱۱۱.    
۳۶. نحل/۱۶، آیه ۵.    
۳۷. قمر/۵۴، آیه ۴۹.    
۳۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۷، ص۲۵۳.    
۳۹. این مثال از موارد ترجیح نصب اسم متقدم است؛ لذا می‌توان "نفسی" را مرفوع بنا بر ابتدائیت دانست.


۱۰ - منبع



پژوهشکده باقرالعلوم.    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | مفعول به | منصوبات




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.